شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه حارث اعور به امام اميرمؤمنان عليه السلام عرض كرد: يااميرالمؤمنين! واللَّه من شمارا دوست مىدارم.
حضرت فرمود: اى حارث! اكنون كه مرا دوست دارى پس با من مخاصمه و دشمنى مكن، --------------------------------- 185) خصال، بابالستة، حديث35؛ بحارالانوار، ج74، ص176 -175. منبع: موسسه جهانی سبطین (ع)
و با من بازى مكن
و مرا آزمايش مكن (يعنى از روى آزمايش با من برخورد مكن)
و با من شوخى مكن
و مرا پَست مكن
و مرا از مقام خود بالا مَبَر(185)
هرچندكه فرموده اميرمؤمنان عليه السلام به حسب ظاهر خصوصى ودرمقابلادّعاى توأم با قَسَمِ حارث بود دوستىِ آن حضرت را، امّا در عين حال اين درسى باشد براى شيعيان، كه با هركس طرح دوستى افكندند و راستى كسى را دوست داشتند، بايد بر سرِ هركارى با او دشمنى و درگيرى نكنند.
در برخوردهاى خصوصى و عمومى او را به بازى نگيرند.
با فراز و نشيبهاى قولى و فعلى او را در معرض آزمايش قرار ندهند.
با وى شوخىِ خارج از حدّ معمول نكنند، كه كار صورتِ جدّى به خود گيرد و منتهى به جدائى شود.
او را نسبت به هرگونه مقام علمى، خانوادگى، اخلاقى و اجتماعى وغيره كه داراست تنزُّل ندهند و وى را پست و سبُك نشمارند.
همچنانكه نسبت به مراتب نامبرده و غيره غلوّ و تندروى درباره اونشان ندهند كه هريك ازين امور پيامدهاى سوءِ مختلفى را به دنبال خواهد داشت.
نظرات شما عزیزان: